خداحافظ پایان ثانیه منم هرجای ساعت ببینم عقربه هاش و میشکونم حتی نشد واسه یبار من بدیات و خوب کنم خورشید و کشتم تا دیگه خودم بجاش غروب کنم هیچکس تنهائیم را حس نکرد
یه بی نشونم تو این خزون یه بی قرارم یه نیمه جون من و از خودت بدون آن روز تکه ای از تنهائیم را در کنار غربت چشمانم جا گذاشتم و از احساس قشنگی نوشتم که ذره ذره جام بلورین زندگی ام را از احساس ناب دوست داشتن پر کرد و چه کودکانه خوابهای شبانه ام لبریز از پری قصه ها شد بال شاپرکها را لمس میکنم تا همیشه نگه دارم این احساس شیشه ای و بوی یاس را... تو اما یک شب به آسمان نگاه کردی و هیچ ستاره ای ندیدی پس بدان امشب نخواهم خفت که تا بامداد برایت چشمک بزنم تا تک ستاره آسمانت باشم.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |