باورم کن میخواهم از صمیم قلب از فاصله های دور همراه هم باشیم میخواهم باز مثل همیشه به چشمان پر فروغت بنگرم. میخواهم باز مثل همیشه در این دیار غربت عاشقانه دستانت را تکیه گاهم سازم و معصومانه سرم را بر روی ان نهم و در وجودت شوم امشب از راه دور تو را میخواهم تا بدانی همچون ریگهای ساحل که به اب احتیاج دارند محتاج توام. میخواهم امشب لبانت را از هم بگشائی و بگوئی که همیشه در کنارم هستی... . ........................................................................................................................... تو که دستت به نوشتن آشناست دلت از جنس دل خسته ی ماست بنویس آنچه که ما را به سر اومد بد قصه ها گذشت و بدتر اومد بگو از ما که به زندگی دچاریم لحظه هارو می کشیم نمیشماریم بگو از ما که تو خونمون غریبیم لحظه لحظه در فرار و در فریبیم بنویس از ما که در حال فراریم توی این پاییز بد فکر بهاریم صبر کن سهراب ...گفته بودی قایقی خواهم ساخت دور خواهم شد از این خاک غریب ... قایقت جا دارد... من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم. ........................................................................................................ خسته ام از این همه دلهای سرد...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |