نمیدونم تو خیالت هنوزم این منو داری
دیگر نمی گویم برو!!! حتی نمی گویم کس دیگری را میخواهم.... فقط میگویم : ببین!... من شکسته ام!... خسته ام!... کمی آرامم کن... همین... تو کجایی سهراب ؟؟؟؟؟ وای از ان جمله تو به سراغ من نیایید هرگز نه که تنها چینی !!! چه بگویم من از آن روز و تو خاموش شدی !! به یاد تو و آن جمله معروف !!! (دختره باکره ای و نبودی که ببینی تو کجایی سهراب ؟؟؟؟؟ ? هیسسسسسسسسسسسسسسسسس چیزی نگو میخواهم سیر تماشا کنم کسی رو که سالها بازیچش بودم!!! .مهم ترین نگرانی وقتی است که میخواهی به کسی از ته دل بگویی دوستت دارم میگویی ولی افسوس که مانند ندای چوپان دروغگو به نظر میرسد, با این تفاوت که تو داری چوب چوپان های دروغگویی را میخوری که ندای دروغشان همه چیز را خراب کرده اند. و افسوس که حرمت دوستتــــ دارمـــ را شکسته اند.. خـــــــــــدایـــا... نتـــــرس...!!
نــــــه بــه گنـــــاه میفــــتی، نه جهنم میروی... مـــــن و تــــــــو به هـم محرمیـــم...!! "دســـــتــــانــم را بگیـــــــــر" یـکــ خـــــواب عمیــق "هــم وزن مـــرگــ"
هرگز از من مخواه که تو را فراموش کنم که من در هوای تو و برای تو نفس میکشم.چشمان ابری ام زیر سایه آن درختی که تو را دیدم بارها باریدند و به امید دیدارت هر روز صبح با تمنا کوچه پس کوچه ها را به نظاره نشستند.شاید نشانی از تو بیابند.ای کاش دوباره بی خبر یک روز برای دیدنم بیایی،من به انتظار دیدارت همیشه چشم به راه خواهم ماند
یا که پیدا کردی یاری سر رو شونه هاش میذاری
الهی هر جا که هستی خنده رو لبت بشینه
قلب پاک و مهربونت رنگ غصه رو نبینه
نازنین اینجا یکی هست که دیوونه چشاته
نمیری از خاطر اون ، اون همیشه چشم براته
اون همیشه چشم براته
اگه حرفاشو نگفته ترسش از زخم زبونه
میدونه دوسش نداری اما منتظر می مونه
اما منتظر می مونه
آرزوی با تو بودن واسه اون دیگه محاله
لمس دستای تو حتی واسه اون خواب و خیاله
این بار که کسی آمد...
تلخی جمعه تو
که تو گفتی :
اگرم می آیید نرم و اهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من !!!
قلب را هم که شکستند ...
کمربه کشتن صد عاطفه بستند
که دگر تاب ندارم
که دگر خواب ندارم
لب من تشنه عشق است و دگر آب ندارم
دل آیینه شکسته است و دگر قاب ندارم
و فراموش شدی !!
و منه عاشق و خسته ، نه فراموش .....
چشامو شستم و
جور دیگر دیدم
که دگر عفت او ننگین بود
قدمش سست و نفس ها که دگر سنگین بود
و ز خون دل او
دستها رنگین بود )
باز هم ذهن من و پرسش تکراری من !!!
پشتِ یک قلبِ عاشق
فرزندت آرام آرام میمیرد
و تو فراموش کردن را
به من نیاموختی
مادر !
به من بیاموز چگونه دوست نداشته باشم کسی را که دوستم ندارد؟
مرا دریاب مادر !
خالیِ لحظههایِ من پر از اندوهی ژرف است
که مرا به نبودن نزدیک و نزدیک تر میکند
مادر !
از ضربانِ قلبِ من بگیر این غمِ کشنده را
من آرام آرام میمیرم
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |